Feeds:
نوشته
دیدگاه

Posts Tagged ‘دروغ’

از زمانی که پدیده مدارک تقلبی تحصیلات عالی در ایران برملا شد مدتها میگذرد. اما مطلبی که در این میان توجه هر ایرانی عاشق وطنی را به خود جلب می کند پدیده ایست که به نام ایران و ایرانی در جهان ثبت شد. حال باید بخاطر این افتخار عظیم به خود ببالیم که یک شبه تمام افتخار ایرانیان در پیشرفت علوم و تمدن بزرگ را ، برباد رفته یافتیم. حال نام ایرانی با تقلب عجین گشته است و همه ایران و ایرانی را به باد تمسخر می گیرند.  چرا دروغ ؟! چرا زحمات فراوان دانشمندان وطن بخاطر یک اشتباه فنا شد؟!

با جستجوی لغات » Kordan » و » Kordanification «و » Kordanize » به عمق فاجعه پی بردم!  ما ایرانیها توانائی ساختن لغات جدید و ارئه آن به جهان را داریم !!!!افسوس و صد افسوس!

Read Full Post »

 از طرف یک دانشجوی پزشکی به این بازی دعوت شدیم! و دعوتشان را لبیک گفتیم !

در این بازی از عادات و خصوصیات نامتعارف خود صحبت می کنیم و در پایان ماه تولد خود را نیز ذکر می کنیم.

و حالا عادات و خصوصیات من :

1 . خیلی کم عصبانی میشوم و خیلی دیر ولی وقتی عصبانی شدم ، وحشتناک عصبانی میشم اونقدر وحشتناک که توی خونه بهم میگن اگه اون تکه های اخلاقت _ همون عصبانی شدن و عکس العملهای بعد از آن _ نبود بهترین دختر روی زمین بودی!با اینکه سعی کردم خیلی تعدیلش کنم ولی همچنان یکی از نقاط ضعف مهم من محسوب میشه! 😦

2 . هر چیزی که می خورم  اعم از میوه و شیرینی و غذا باید از نوع درجه یک باشه وگرنه نمیتونم بخورمشون !

3 . اصلا آدم کینه ای نیستم و اگر کسی بدی در حقم بکنه با یک معذرت خواهی کوچک سریعا می بخشمش.

4 . اصلا آدم حسودی نیستم .

5 . در هر رابطه ای اعم از دوستی واقعی و مجازی برای خودم اصولی دارم و سخت به این اصول پایبندم.

6 . اکثر اوقات برای صبحانه نیمرو میخورم!

7 . با کوچکترین صدائی از خواب می پرم. و این یکی از مشکلات بزرگم توی خوابگاه بوده !

8 . از لحاظ روحی فوق العاده زیاد به خان داداش و آقا داداش وابسته ام. مثلا خیلی پیش اومده که اونها ناراحت بودند و با اینکه خانه نبودند و من از ناراحتیشون خبر نداشتم ، بی دلیل وحشتناک دلم می گرفت. تا اینکه بعدها متوجه میشدم که بعللللللللله آقایون داداشی غمگین بوده اند!

9 . بسیار منظم و دقیق هستم و بسیار خوش قول ، بطوریکه میشه روی حرفم حساب باز کرد ، بعبارتی ممکنه سرم بره ولی قولم نه! پس اگه نخواهم کاری رو انجام بدم زبانا هم زیر بار نمیرم تا حقی هم ایجاد نشود.

10 . سعی می کنم دروغ نگویم. آخرین بار که دروغ گفتم پارسال بود که نمی خواستم یک چیزی رو بگم بچه ها گیر سه پیچ دادند که نه بگوکه یک دروغی از دهنم پرید ، دو دقیقه بعد ضایع شدم اساسی! با خودم گفتم آخه خدایا مردم اینقدر دروغ می گویند هیچ کس متوجه نمیشه حالا ما اومدیم یه بار دروغ بگوئیم ؛ اینطوری شد! ولی کلا اگه بخواهم چیزی را نگویم نمی گویم و یا اگر گفتم راستش را می گویم. توی دنیای مجازی که به جرات میتوانم بگویم یک کلمه هم دروغ نداشته ام!

11 . در تصمیماتم محکم و قاطع هستم. البته از راهنمائی دیگران استفاده میکنم و بعد تصمیم می گیرم.

12 . سعی می کنم به آینده خوشبین باشم ، و در ضمن امیدم رو به لطف و رحمت خدا از دست ندهم.

13 . میشه روی کمکم حساب باز کرد و اصولا هر کاری از دستم بربیاد برای بقیه انجام میدهم.

14 . استاد امید دادن به بقیه هستم و همه بر این توانائی من اذعان دارند.

15 . از همان بدو بدنیا آمدن از فرزندان پیامبر خدا بودم ولی این قابلیتم در دوران دانشگاه  بیشتر کشف شد 😆  و بچه ها برای رسیدن به حاجتشون کلی پیتزا نذر کردند و جالب اینجاست که حاجت همه شون برآورده شد ! خیلی کیف میداد مثلا یک بار ماه رمضان بود و منم دیر رسیده بودم خوابگاه افطاری نداشتم یکهو نصیبه وارد شد با یک پیتزای گنده ، خلاصه جاتون خالی کلی چسبید!

و ….

در پایان هم ذکر می کنم که متولد ماه آذر هستم.

تمام دوستانی که اینجا را می خوانند به این بازی دعوت هستند حتی شما دوست عزیز بله خود خود شما! خوشحال خواهم شد اگر دعوتم را اجابت کنید.

بعدا نوشت : ممنونم از سارای عزیز   و دوست جدیدم دلارام    و دوست جدیدم نفیسه خانم  و آرمان عزیز که توی این بازی شرکت کردند.

Read Full Post »

روز قبل از نیمه شعبان این اس ام اس به دستم رسید :

«شاید این جمعه بیاید شاید… با تبریک نیمه شعبان جشن بزرگی روز جمعه 16 مرداد ساعت 9:30 شب در پارک ملت مرند توسط شورای اسلامی شهر و شهرداری مرند برگزار میشود.التماس دعا «

چند ساعت بعد متوجه شدم که این اس ام اس برای اکثر مردم شهر فرستاده شده است. همگی تصور کردیم مثل اینکه این شهرداری هم یه تکانی به خودش داده و سعی کرده است جشن آبرومندی برگزار کند. حوالی همین ساعتها که به سمت پارک ملت حرکت کردیم با ترافیک سنگینی روبرو شدیم ، همه مردم خوشحال به سمت پارک در حرکت بودند تا شاهد هنرنمائی های هنرمندان شهر باشند. وقتی به پارک رسیدیم به سختی داخل پارکینگ پارک جا برای پارک کردن ماشین پیدا کردیم . خلاصه توی پارک جا برای سوزن انداختن نبود. ولی از وقتب داخل پارک شدیم صدای اجرای برنامه شنیده نمیشد . من هم گفتم اینها مردم را سر کار گذاشته اند و هیچ برنامه ای در کار نیست. نزدیکتر که رفتیم دیدیم نه خیر سرکاری نبوده  ؛ ولی دست کمی از سرکاری نداشته است. یک آقائی که فکر میکرد خیلی بانمک صحبت می کنه – مثلا مجری بودن ایشون – در حال صحبت کردن بودند. که یکدفعه شروع کردن به صحبت از ازدواج و دخترها و پسرها و اینکه میان پرده طنزی در همین رابطه اجرا میشود . هنرمندان شهر که الحق و الانصاف در مراسم شبیه خوانی آقا امام حسین سنگ تمام می گذارند و حتی در یکی از مسابقات کشوری مقام هم آورده اند ، با انجام حرکات جلف و سبک و سخنان زشت سعی در خنداندن مردم داشتند که در این راه هیچ توفیقی کسب نکردند. کاملا مشخص بود که بجز چند جوان برنامه به مذاق خیلی ها خوش نیامده است. نکته جالبتر اینجا بود که با توجه به اطلاع رسانی زیاد برای حضور در این محل تعداد کمی صندلی در محل قرار داده بودند و جالبترش اینجا بود که وسط برنامه با وانت صندلی آوردند! واقعا که دیگه روی هر چی برنامه ریزه سفید کردن این مسئولین محترم شهر ما ! آخه یکی نیست بهشون بگه عزیز دل برادر شما که نمی تونین چرا خودتون و مردم رو به دردسر میندازین؟! ما هم که دیدیم وضعیت اینطوریه ، نموندیم تا ادامه این برنامه آبکی رو ببینیم.

* تازه یک سوال هم خیلی وقته که برام پیش اومده و جوابش رو تا حالا پیدا نکردم . چرا ما برای شادیها برنامه مشخصی نداریم و اصلا نمیدونیم چطور باید شادی کنیم. و دیگه اینکه من اصلا به این نوع شادیهائی که جدیدا توی مراسم عروسی مد شده اصلا اعتقاد ندارم. با اینکه خوشبختانه توی شهر و استان ما مراسم مختلط برگزار نمیشه ولی نوع پوشش و طرز رفتار خانمها در مراسم عروسی در بیشتر موارد زشت و زننده است ! واقعا چرا لباس مردم بیشتر از 30-40 سانت پارچه مصرف نمی کنه ؟ تازه این خانمها ادعا می کنند وقتی توی جمعی هستند که هیچ آقائی حضور نداره ، پس هرجور لباس بپوشند اشکالی ندارد. همینها  زمانی که مثلا یک آقائی وارد می شود با یک شال حریر سر و ته قضیه را هم می آورند!چرا بیشتر خانمها از دیدن جواهرات بقیه در مراسم عروسی مریض میشوند ؟خان داداش ما یک بار از خانمی صحبت میکرد که شب مراسم عروسی یکی از آشنایانش به درمانگاه مراجعه کرده بود. خان داداش ما هر چی دنبال مریضی چیزی گشته بود به نتیجه نرسیده بود که متوجه شده بود ؛ بــــــــــــــــــله خانم توی مراسم عروسی با دیدن جواهرات بقیه دچار فشار عصبی شده اند !!!!!!!! چرا بیشتر خانمها وقتی کنار هم می نشینند از دکور منزل فلانی و مارک یخچال  منزل همون فلانی _ داشته باشین تیزبینی رو که مثلا از توی پذیرائی مارک یخچال مردم رو تشخیص میدهند! _ و… صحبت می کنند. و کلی چراهای دیگه که هیچ جوابی برای هیچکدومشون ندارم! *
ولی امیدوارم همگی دست از این ظاهربینی برداریم و به ارزشها پای بند باشیم.

* اینها نظرات شخصی من بودند و من به همشون اعتقاد دارم.

پ . ن : تعدادی از دوستان در مورد آیکونهای مورداستفاده در وردپرس پرسیده بودند ؛اینجا این آیکونها را ببینید.

بعدا نوشت : روز پنج شنبه نوبت دندانپزشکی ام بود و دندانم توسط دندانپزشک پر شد. از آنجائی که پدرجان بنده بازنشسته ارتش هستند و از سالها قبل بیمه تکمیلی از حقوق ایشان کسر میشود ؛ آقای دکتر هزینه را داخل دفترچه من نوشتند تا با مراجعه به بیمه هزینه درمان را بگیریم. امروز که پدرجان به بیمه مراجعه کرده اند با سخنان جالبی مواجه شده اند . به ایشان گفته اند کسی که دندانش پر شده باید خودش بیاید و دندانش را به ما نشان دهد تا ما ببینیم آیا واقعا دندان ایشان پر شده است یا نه؟! ❗ اگر این آقای دکتر ، دندانپزشک هستند پس باید مهر و امضاشون یک جائی بدرد بخوره وگرنه چرا به ایشون مدرک و مجوز طبابت میدهند؟ یک پیشنهاد هم دارم : این کارمندهای بیمه خودشان بعنوان طبیب مشغول درمان بیماران شوند 🙂  اونموقع دیگر نیازی نیست تا برای تربیت پزشک و دندانپزشک اینهمه هزینه شود ! تازه صرفه جوئی در هزینه ها هم میشود! ….. مهم اینجاست که مثلا بیمه سعی دارد دروغگو را از راستگو تشخیص دهد و امثال بنده برای اثبات راستگوئی شان درمورد پر کردن دندان باید دندانشان را به مامور بیمه نشان دهد تا خدای نکرده پول مملکت هدر نرود…… اصلا یک سوال اگر چند تا دندان آدم پر شده باشه این مامور بیمه از کجا میخواهد بفهمد که اینها تازه پر شده اند یا قبلا پر شده بودند! 🙂

Read Full Post »

روزی بهلول را بر در خانه ابو حنیفه گذر افتاد. او مشغول درس گفتن بود و می گفت : من بر سه چیز ایراد دارم چه بر خلاف عقل است :

اول آنکه می گویند شیطان به آتش معذب خواهد شد. و حال آنکه شیطان از آتش است. چگونه آتش ، آتش را می سوزاند !

دوم آنکه گویند خدای تعالی را نمیتوان دید . این چگونه ممکن است که شیئی وجود داشته باشد و دیده نشود.

سوم آنکه می گویند خالق همه چیز خداست و همه چیز از جانب اوست. با وجود این بنده مختار است و این خلاف عقل است.

چون سخن به اینجا رسید ؛ بهلول کلوخی از زمین برداشت و بدو افکند. کلوخ به پیشانیش رسید و شکست و خون جاری شد. شاگردان ابوحنیفه بهلول را گرفتند. چون او را بشناختند به سبب قرابتش با خلیفه جرات نکردند که به او جسارتی کنند و از این واقعه نزد خلیفه شکایت کردند.

خلیفه بهلول را طلبید. چون حاضر شد . خلیفه به او عتاب نمود و گفت : چرا سر ابو حنیفه را شکستی و به او تعدی نمودی ؟

بهلول گفت : من نشکسته ام. خلیفه امر نمود تا ابوحنیفه را حاضر کردند. ابوحنیفه با پیشانی بسته وارد شد. بهلول رو به او نموده و گفت : از من چه تعدی به تو شده است؟

ابوحنیفه گفت : کدام تعدی از این بیش که سر من بشکستی و تمام شب به سبب سردرد آرام و قرار برای من نبود.

بهلول گفت : کو درد ؟

عالم گفت : درد دیده نمی شود !

بهلول گفت : پس درد وجود ندارد. دروغ می گوئی ، چون تو می گفتی که ممکن نیست شی موجود دیده نشود. دیگر آنکه کلوخ ممکن نیست به تو صدمه زند ، چون تو از خاکی و کلوخ نیز از خاک ! همچنان که آتش آتش را نسوزاند ، خاک هم در خاک اثر ننماید. دیگر آنکه من نبودم که زدم !

ابو حنیفه گفت : پس که بود ؟

گفت : همان خدائی که همه کارها را از او میدانی و بنده را نیز مجبور مطلق.

هارون جواب او را بپسندید و ابوحنیفه شرمنده از آن مجلس برفت.

پ . ن 1: دوستان بلاگفائی هشدارها را جدی بگیرید. بلاگفا وبلاگها را حذف می کند . حتما یک بک آپ از مطالبتان داشته باشید تا بعدها افسوس نخورید.

پ . ن 2 : مرا اینجا هم بخوانید.

Read Full Post »

دیروز که سریال رستگاران رو نگاه میکردم ، حالم بهم خورد از این همه درس اخلاقی که صدا و سیمای عزیزمون به مردم یاد میده. اونجائی که عمو صمصامی رفته بود فرودگاه دنبال خانمش و قرار شد دوستان خانمش رو هم برسونه که بدلیل روشن نشدن ماشین همشون پیاده شدند و با تاکسی رفتند. بعد هم آقای وکیل رو به خانمشون لبخند زنان فرمودند که خانم حالا مثل دو تا گنجشک میریم رستوران تا ناهار بخوریم!!! و سوار ماشینشون شدند و لبخندزنان روشنش کردند.

نمیشد از همون اول این آقای صمصامی به دوستان همسرشون می فرمودند که کار دارند و نمیتوانند اونها رو برسانند .آیا این همه نقش بازی کردن لازم بود؟ چرا دروغ همه گیر شده است؟!

به فرموده حضرت علی ( ع ) : اگر کسی را بصورت محترمانه رد کنی ، بهتر از این است که به او امید واهی بدهی.

 

این سریال  » پس از سالها » هم که بیشتر حالم رو به هم زد وقتی که خانم دکتر بدون حضور خانواده شون خواستگارها رو راه داده بودند که هیچ ، جواب مثبت رو هم داده بودند و این وسط خانواده هم که کشک است! وقتی همه چیز تموم شد به اونها هم اطلاع داده میشود تا به عروسی بیایند. بیخود نیست که آمار طلاق این همه بالاست. وقتی از تجربه بزرگترها هیچ استفاده ای نمیشود و صرفا بر اساس احساسات و شور جوانی تصمیم گرفته میشود ، نتیجه ای جز این هم مورد انتظار نیست. کاش کمی هم از تجربیات دیگران استفاده کنیم .

Read Full Post »

« Newer Posts