این هفته کلی اتفاقات جورواجور افتاد که بعلت ذیق وقت از پرداختن به همه آنها معذوریمو به همین سه مورد اکتفا می نمائیم.
1 . در شرایطی که ملت درگیر آنفلونزای فصلی و آنفلونزای خوکی و آنفلونزای بقول خودمان خالی بوده و هستند ، ما متوجه یکسری وزیکولهای ریز و عمقی در کناره ها و سطح کف انگشتان دستمان شدیم که بشدت می خارید ولی لازم ندیدیم که به خان داداش جان پزشکمان کف دستمان را نشان دهیم. ولی بعد از اینکه مرضمان حالت مزمن بخود گرفت از خواب غفلت بیدار شدیم و بدو بدو کف دستمان را به خان داداش نشان دادیم که متوجه شدیم پوست دستمان به » پمفولیکس یا اگزمای دیس هیدروتیک » مبتلا گشته است. خان داداش جان نیز برای مداوای اینجانب دست بکار شدند . خلاصه اینکه کف دستمان خارش شدید دارد و امانمان را بریده است. تازه شنیده ایم هر کس این بیماری را بگیرد فقط دو ساعت زنده می ماند ولی نمیدانم چرا ما هنوز زنده ایم ! تازه ما اینقدر آی کیو هستیم که چند روز پیش با همین دستمان و بدون دستکش ، با مایع سفیدکننده گلرنگ روشوئی را شستیم ! 😕 بعدش که یواشکی این موضوع را به خان داداش گفتیم کلی مواخذه گشتیم و کلی دعوایمان کردند ! البته حق هم داشتند. حالا خوب است خودمان شیمیست می باشیم و معایب مواد شیمیائی را می دانیم!
2. در چند جلسه باید سمینار کلاسی ارائه دهیم که اینجانب سمینارمان را با پاورپوینت 50 صفحه ای که ساخته بودم ، ارائه دادم. منتها با مشکلات فراوان. چون باید کلید آمفی تئاتر رو از یک آقائی می گرفتیم که ایشان تشریف نداشتند. ساعت 8 کلاس داشتیم. خلاصه کلی معطل شدیم تا ساعت هشت و نیم خبری از این آقا نبود که استاد گرام با یک نفر دیگر صحبت کرد و گفت ما تا کی باید منتظر بمونیم دیگه کم کم وقت تموم میشه که این آقا کلید را به استاد گرام دادند. بعد که رفتیم و کامپیوتر را روشن کردیم متوجه شدیم که ویندوز کامپیوتر مشکل دارد و تصویر را یا روی پرده و یا فقط روی مانیتور نشان میدهد . یکی از بچه ها رفت و با یک آقائی که مسئول بود اومد. آقای مسئول فرمودند که بچه ها خرابش کردند . منم گفتم کدوم بچه ها ، بچه ها چیکار دارند خرابش کنند ؟که ایشان فرمودند منظورم شماها نیستید ، بچه های بسیج و انجمن هستند! بعد هم استاد گرام فرمودند منظور از بچه ها ، بچه های ویژه است نه بچه های معمولی مثل شما ! بعدش با همان وضعیت درب و داغون سمینار کلاسیم رو برای استاد گرام و دو تا از بچه ها توضیح دادم. آقایون نیومده بودندو بعدش تشریف آوردند و گفتند مگه استاد نگفته بود که ارائه سمینار ساعت 11 خواهد بود ؟!!!! خلاصه من برای سه نفر توضیحات لازم را ارائه دادم! بعدش دو نفر از همان دانشجویان ویژه تشریف آوردند و گفتند ساعت 12 اینجا جشن خواهد بود ، حالا چه جشنی خدا داند ! و با احترام ما را بیرون انداختند! و ما مفهوم معمولی بودن و ویژه بودن را دریافتیم ! خلاصه این فسقلی ها ( دانشجویان کارشناسی ) برای ما پیشکسوتها حتی تره هم خرد نکردند. البته این موضوع به ویژه بودنشان بستگی داشت ! حالا شما قضاوت کنید در محیط علمی جشن مهمتر است یا علم آموزی ؟!
3. یادتون که هست ما دربدر دنبال کفش می گشتیم که بالاخره چند روز قبل کفش موردنظرمان را یافتیم. منتهی فقط یک جفت از آن باقی مانده بود که به پای من نمی خورد. خلاصه قرار شد چند روز بعدتر ، ما با این فروشگاه تماس بگیریم و ببینیم و محموله کفششون رسیده یا نه و اگر رسیده بود بریم و کفش رو بخریم. اتفاقی صبح پنج شنبه زنگ زدیم و از آقای مغازه دار پرسیدیم که کفشها اومدن یا نه که ایشون هم گفتند که بله اومدند! میدونید که روز پنج شنبه خیر و برکت !!!! بود که بر شهر تبریز نازل شده بود. ما هم بدون توجه به این موضوع راه افتادیم تا کفشها را بخریم ! از خیر و برکت همین بس که کلیه راههای منتهی به میدان ساعت و بازار بسته شده بود. آقای خیار نه ببخشید پلیس هم در دو چهار راه مانده به میدان ساعت ، ایستاده بود و به ماشینهائی که قصد حرکت به سمت میدان ساعت رو داشتند ، با تاخیر خیلی زیاد اجازه حرکت میداد. این وسط خان داداش ما به آقای پلیش گفت : چراغ که سبزه ، پس چرا نمیذاری حرکت کنیم که آقای پلیس فرمودند : پس من اینجا خیارم ؟! خلاصه مجبور شدیم پیاده زیر باران درحالیکه چتر هم برنداشته بودیم ، به سمت تربیت حرکت کردیم و کفش رو خریدیم. عکس کفش اسپورت اینجانب را اینجا ببینید. در ضمن براش قیمت هم بگذارید ، بنظرتون من این کفش رو چند خریدم ؟!
پ . ن 1 : درضمن دوست داشتید این پست جناب آقای دکتر » پزشک 78 » را بخوانید. لینک بازی است که لینکهای کناری وبلاگ توضیح داده شده است. بروید و توصیف وبلاگ اینجانب را بخوانید. با تشکر از جناب آقای دکتر یاشار
من هم سعی خواهم کرد در پستهای بعدی این بازی را انجام دهم. چون نوشتن پست این چنینی وقت گیر است زمان خواهد برد.
پ . ن 2 : مثل هر سال ساعت 1:30 دقیقه روز اول آذر متولد میشویم. تولــــــــــــــــــــــــدم مبارک
این هم جمله ای که دائی جان بنده روی حاشیه اولین صفحه قدیمیترین قرآن منزلمان نوشته است.
«روز اول آذر ماه سال 1362 مصادف با سومین سال جنگ در ساعت 1:30 دقیقه صبح متولد شد.
امید است از پیروان حضرت فاطمه و زینب ( سلام الله علیها ) باشد.
به امید آن روز»
خدایتان پیروز دارد.
عجب هفته پرماجرایی؟
حال دستتان چطور است؟
سلاااام.من شنیدم کف دست هرکی بخاره یه پول گنده نصیبش میشه:دییییی ان شاا… که زود زود خوب شی.
2:استاد هیستولوژی:کی بلده با پاور پوینت کار کنه؟هیچکی دستش رو بالا نمی بره
استاد:کی بلده با ده انگشتش تایپ کنه؟هیچکی دستش رو بالا نمی بره
استاد:کی بلده اس ام اس بده؟هیچکی دستش رو بالا نمی بره!!!!!!
یاد این خاطره افتادم.جالبم این بود که من هر سه تارو کاملا مسلطم ولی چون می دیدم کسی دستشو بالا نمی بره منم نمی بردم :دی
3:به به می بینم که رییس جمهور!! تشریف آوردن ولایتتون.می خواستم سوار اتوبوس بشم و این دو ساعت راه تا تبریز رو به عشق رییس جمهور بیاما حیف که کلاس داشتم حیف!!!!!
تفلد تفلد تفلدت مبارک.ان شاا… 150 ساله شین.
کفش نو هم مبارک فکر می کنم 45-50!!!!
سلام.بیماری پوستی چی بگم.با این آب هایی که فقط کلر ازش بیرون میاد بیماری پوستی که سهله ما سرطان هم می گیریم!(البته دور از جون شما!) حیف شهر ما!آخرش به قول دوستان از اینجا سرطان وسنگ کلیه به یادگار می بریم!این حرفها چیه!ایشالله صد سال زنده باشی.این حرفها رو نگو ترا خدا.پاورپوینت نگو که همش یک طرف اونوقت این اتفاقات پیش بینی نشده یکطرف!کفش هم قشنگ بود.امبارکه!الههههههههی!
تولدت هست خانومی.مبارک مبارک.ایشالله همیشه به شادی(آیکون بغل وگل وبوووووس!)
سلام
چشمم روشن
حالا دیگه برای گلرنگ تبلیغ میکنین؟
مبارک باشه کفشها فکر کنم یه پنج هزار تومنی شدن!!!!
تا اونجائی که من فهمیدم درست توصیف شدین!
پیشاپیش تولدتان مبارک
درباره اون نوشته روی جلد قرآن هم: آمین
سلام شرمنده بی مقدمه میگم:
مانی عزیز ، یه دوست خوب ، نیاز به دعای شما داره.
منتظر شما ، منتظر دعای شما
سلام
تولدتان پیشاپیش مبارک …
قیمت کفش ها حدود 30هزار …درسته ؟
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عذرا جووووووووووونم (بووووووووووووس)
قبل از این که پستت رو بخونم پیشاپیش تولدت مبارکککککککککککککک
تفلللللللد تفللللللد تفللللللللدت مفانککککککککککککککککککککک عذراااااااااااا جووووووووووووووووونم
بیها شمع ها رو هووووووووف کن تا صد سااااااال زنده بااااااااااااشیییییییییییییی(ا… کو شمعاش پس؟! (خجالت) )
ایشالا همیشه سبز و شاد باشی و سلامت و موفق
خلاص هر چی آرزوی خوبه مال تو (بووووووووووووووووووووس) (گلللللللللللللللل) (قلب)
با اجازه بنده می خوام یه هدیه هم بابت روز تولدت بهت بدم که خصوصی خدمتتون عرض می کنم (بووووووووووووووووووسسسسسسسسسس)
الان برم پستت رو بخونم باز برمی گردم :دی
از پ.ن2 شروع میک نیم این بار اصلا از آخر با اول :دی
پ.ن2: بازم تلودت مبارک عزیزم…. خدا رو برای داشتن دوست خوبی مثل تو عذرا جووووووووونم شکر میکنم و به دوستیمون افتخار می کنم خیلی دوست داشتنی و نازی خیلی
گاهی وقتا دوستی های مجازی قشنگ تر از دوستی های حقیقی می شن البته در مورد دوست همیشه خدا بهم لطف داشته چه توی دنیای حقیقی و چه مجازی
در هر حال ایشالا که به همه ی آرزوهات برسی و به نظر من تا اونجایی که من شناختمت دایی جانت به آرزوش رسیده (گلللللللللللللللللل)
پ.ن1: توصیف را خواندیم عالی بود (گلللللللللللللللل) ما هم از ایشان تشکر میکنیم به عنوان دوست عذرا جوووووووووووون (چشمک)
3. ولی من به شدت اتفاقی یه جفت کفش خریدم که برای اولین بار از خریدم راضی هستم!
کفشات مبارک باشه خیلی نازن ایشالا به سلامتی و دلخوشی بپوشیشون.
واااااااای من این قدر حرصم می گیره وقتی این خیارها!!!! می رن چراغ راهنمایی رو دست کاری می کنن و زمان قرمز و سبز بودن رو تغییر می دن.. بابا یه عده بیچاره نشستن زمان بندی کردن و این زمان ها رو برای چراغ بیچاره تر و مردم بیچاره تر تر (یعنی خیلی :دی) طراحی و ماسبه کردن بعد این جنابان خیار!!!!! هرجور که دلشن بخواد می رن دستکاریش می کنن تازه ترافیک و راه بندون رو هم افزایش می دن!!!! (عصبانی)
2. البته که در جامعه ای که ویژه بودن نه به علم است و نه هنر! طبیعتا دانشگاه هم محل برگزاری جشن است نه علم آموزی (نتیجه گیری رو داشتی :دی)
1. واااااااااااای عذرا جونم مواظب خودت باش عزیزم… الان چه جوریه وضعیت دستت؟ بهتر شده ؟ (نگران)
شاااااااااااااااد بااااااااااااااااشی و سبز
بازم تولدت مبارک خانومی (بغل) (بووووووووووووس)
(کچلت کردم بس تبریک گفتم :دی. خب ذوق زده شدم ) ولی بازم مبارککککککککککککککک (قلب)
تولدت مبارک، …خوب حالا شیرینیا کجاست؟ :دی
1- کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره 🙂
2- می بینم که به دانشجویان کارشناسی میگی «فسقلی» 🙂
3-کفشت جدا خوشگل بود اما من زیاد از قیمتا سر در نمیارم نمیتونم نظر بدم.
معرفی وبت توسط پزشک 78 رو خونده بودم…خوشحالم که این صفحه در لینکهای من هم جا دارد.
تولد تولد تولدت مبارک
بیا شمعها رو فوت کن…تا صدسال زنده باشی…
کیک تولدت کو؟؟؟؟
سلام علیکم
راستش این بیماری رو یادمه که نیم ساعت بیشتر آدم رو زده نمیذاشت و حالا شما چطور(شوخی)…
بچه های ویژه هم خیلی خیلی مهمتر از علم هستن » دهه » یه بار دیگه از این حرفها بزنید اخراجینا(چشمک)
از بحث کفش هم فهمیدیم که خانوم شیمیدان تبریزی هستن.
2 ماه پیش اومدم همایش دامپزشکی تو شهرتون…چشمتون روز بد نبینه» تا همشهریات(منظورم مسافرکش ها هستش) میفهمیدن لحجه ندارم و غریبه هستم حسابی دوبله سوبله ازم پول میگرفتم «اما خودمونیمها پارک شاه گلی(درست نوشتم؟؟) خیلی قشنگ بودا . بازارش هم خیلی خیلی جالب بود .هر بازار مخصوص یک صنف بود.جون داده واسه خانومهای عاشق خرید که دم غروب به بهانه خرید برن تو بازار و حسابی تو بازار بگردن(چشمک)!!!!
نیستی خانومی؟
خوشحالیم هستی!خوبی الآن؟
تولدت مبارک …انشالله همیشه شاد و سلامت باشی… امیدوارم موقع کار کردن با نانوذرات هم اینقده بی احتیاط نباشی!!!… چون هر چیزی علاوه بر فواید معایبی هم دارد …
سلاااااااام!اینقدر موندم بشه 1 آذر بیام تبریک بگم!چند دقیقه دیر رسیدم دیگه!الآن پا به این دنیا گذاشتین!تولدتون مباااااااارک!
اینم برای عذارجون
عذرا جون البته!
سلام
الان شد یک آذر
تولدت مبارک …انشااله که صد ساله شوی
ما دست و بالمون تنگه ازین کیک های خوشگل موشگلی که دانشجوی پزشکی واسه شما تهیه نمودند نداریم 😦 ولی یک چیز را خوب داریم اون هم ماچ آبدار و یک کامنت تفلدت مفالک درست درمون
تولدت مبارررررررررررررررررررررررررررررررررررک
تفلدت مفاااااااااااااااااااااالککککککککککککککک
hApPy BiRtHdAy To DaY tO yOu
عذراجووووووووووووووووووونم
برات آرزوی بهتریتها رو دارم (گللللللللللللللللللللللللل)
بووووووووووووووووووووووووووووس این هوااااااااااااااااا
دیشب
فرشته ها تا خود صبح
گریه می کردند
آخه یکی از مهربون ترین فرشته ها
اون ها رو ترک کرد
و اومد زمین !
خوش اومدی عذراجونم
باز هم تولدت مبارک
تمام احساسات خوبمو تقدیمت می کنم
(با یه بوس کوچولو از آبجی کوچولوت )
سلام
ببخشيد من هيچوقت ايميلمو نمي ذارم بعضي وقتها هم اين همسر ميگه چرا با ايميل من كامنت ميذاري منم نصفشو پاك مي كنم .
حالا ايميل خودمو ميذارم از بسه طولانيه و عجيب غريبه …
حالا انشاله كي بيايم كيك بخوريم …
همیشه و همیشه می گفتن و می گن که با مرگ، کار ما تموم نمی شه و مرگ ما انگاری یه تولد دوباره است.. از این دنیا می ریم اون دنیا !! حالا کدوم دنیا و کجا رو من و تو هم بی خبریم !! از شکل و رنگ و چگونگی وضع ظاهری آدماش هم خبر نداریم..
حتی نمی دونیم اون جا خدا ما رو به چه اسمی صدا می کنه.. اسمی که این جا داریم یا … ؟! اما اسمشو گذاشتن برزخ ! تازه ! می گن بعده برزخ هم یه دنیای دیگه هست که بهش می گن قیامت ! عجبا.. باورت میشه این همه دنیا داریم ؟! حالا این حرفا چه ربطی به امروز و دیروز و فردای من و تو داره از این خبر نداریم !
تنها چیزی که ما ازش با خبریم «روز تولد توئه» ! روزی که اومدی به این دنیا.. هه ! تازه می گن تا امروز توی یه دنیای کوچولوی دیگه بودی !! از این یکی که باید خبر داشته باشی.. نه ؟! اگه نه از مامانت بپرس !!
بعد ِ بارون خیلی ها ننشستن توی خونه ! رفتن توی مزرعه ی زندگی و شروع کردن به کشت ! دنیا مزرعه ای بود برای آخرت.. خیلی ها گفتن.. خیلی ها فقط شنیدن.. خیلی ها گوش ندادن !!
اینجا چند روزی هست که ماه توی آسمون تن نازی می کنه.. این جا هستند عده ای که ماه رو دیدن و دل تنگن، اما امیدوار !! و هستند عده ای که نگاهی به ماه نکردن و هنوز هم نمی کنن.. شاید چون وقتی ندارند !!
اینجا عده ای متولد شده اند.. تولدشان مبارک !!
دوست عزیز !!
امیدوارم آروزهای خوب خوب داشته باشی
و به تک تک هممه ی همون آروزهای خوب خوب هم برسی !!
———————————–
توی وبلاگ مسافر کوچولو دیدم تولدتونه، گفتم بیام تبریک بگم !!
خوش حالم باهاتون آشنا شدم (:
زندگی رویش بذریست
میان سبد خاطره ها
خاطراتی شیرین
خاطراتی غمگین
خاطراتی بر جا
*
مثل پرواز کبوتر در باد
مثل گنجشک و نسیم
مثل روییدن یک بوته سبز
لا به لای علف هرزه پیر
*
مثل آواز خوش چلچله ها
مثل یک خواب عمیق
مثل پیوند به دامان خدا
سبز و آزاد و رها
*
مثل بازیگر عشق
مثل تابیدن ماه
مثل یک حرف و نگاه
روی لبخنده ی آه!
*
مثل جادوی سراب
مثل یک شیشه شفاف سکوت
مثل زیبایی نور
مثل یک تنگ بلور
مثل پیوند نفس
مثل آواز قناری به قفس
*
و نمازی که تو را می برد از ورطه هوش
و صدای تپش ثانیه ها
و فراوانی روییدن صبح
و سرا پا تشویش
در کنار گذر حادثه ها
*
مثل آن لحظه که افتاد نگاهت بر من
مثل شیرینی آن بوسه و تب
مثل تاریکی شب
*
زندگی خوشتر از این هر چه که هست
زندگی خاطره است
*
نه ! گمانم که کم است
زندگی هر چه که باشد آبیست
زندگانی جاریست
*
خاطراتت برجا
گر چه خود خواهی رفت
زندگی بار دگر نیست تو را
*
پس بکوش ای همه عشق
خاطراتت رنگی
گر بپرسی از من
باز هم
خواهم گفت:
آری ! آری !
زندگی رویش بذریست
میان سبد خاطره ها
زندگی جاریست….
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
توللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللدت مباررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررک(ایکون گللللللللللللل)
والا الان کادویی نداریم یهویی امدیم!
اخر هفته یه سری به ایملتان بزنید!
سلام
رسما از شما دعوت بعمل می آید که در یک بازی وبلاگی شرکت فرمایید. خوشحال خواهم شد
سلام
ببخشید»من یه کم حواس پرتم»تو ذهنم نبود که قبلا شهرتون رو گفته بودید
اما راستی من تا جایی که یادمه حرفی از شهرم نزده بودم!!!! شما از کجا فهمیدید ؟؟؟؟؟ من اونجا فقط دارم سربازیم رو میگذرونم و خیلی خیلی هم ازش بدم میاد » علاقه عجیبی به تهران دارم و به امید خدا بعد از سربازیم میرم اونجا.
من همشهری رئیس جمهور هستم »
[…] اینجا ! میدونید کشف جدیدم چیه ؟ هر وقت بشدت ناراحت میشم پمفولیکس دستم عود میکنه! والا من که ربطش رو متوجه نشدم ! این هم […]